تو با این هیکل چطور در قبر جا میشوی؟!
تاریخ انتشار: ۱۹ دی ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۴۸۲۱۳۴
یکی از همرزمان شهید حاج احمد کریمی میگوید: حاجاحمد هیکل درشتی داشت. بچهها سر به سرش میگذاشتند و میگفتند: با این هیکل درشت چطور میخواهی توی قبرهای کوچک گلزار شهدا جا شوی؟! او از این حرف بچهها میخندید.
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، عملیات «کربلای ۵» یکی از عملیاتهای مهم و پیروزمندانه دوران دفاع مقدس بود که ۱۹ دی ماه ۱۳۶۵ با هدف آزادسازی مناطق تحت اشغال بعثیها و دفع تجاوز دشمن در منطقه شلمچه و شرق بصره توسط نیروهای ارتش جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اجرا شد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
یکی از همرزمان شهید حاج «احمد کریمی» فرمانده گردان حضرت معصومه (س) میگوید: «حاجاحمد هیکل درشتی داشت. بچهها سر به سرش میگذاشتند و میگفتند: با این هیکل درشت چطور میخواهی توی قبرهای کوچک گلزار شهدا جا شوی؟! او میخندید و میگفت: همین قبرها هم برای من زیاد است. آرزویش این بود که ارباً اربا شود. وقتی در ابتدای عملیات کربلای ۵، در پشت خاکریز در حال ساخت، مستقر شده بود، گلوله توپی خاکریز را مورد هدف قرار داد. ترکشهای گلوله بالای سینه و پاهایش را برده بود. شده بود یک تکه گوشت له شده. همان که میخواست؛ ارباً اربا.»
دو فرماندهای که در کربلای ۵ شهید شدنددر عملیات «کربلای ۵» رزمندگان لشکر ۱۷ علیابن ابیطالب (ع) حضور داشتند که در ابتدای این عملیات سردار حاج «احمد کریمی» فرمانده گردان حضرت معصومه (س) و شهید «سیداحمد نیازخانی» فرمانده ناحیه بسیج مسجد طفلان مسلم محله نیروگاه قم به شهادت رسیدند. دو فرماندهای که باهم عهد بسته بودند که باهم در جبهه بمانند و باهم شهید بشوند.
برادر شهید سید احمد نیازخانی درباره رفاقت این دو شهید در لشکر ۱۷ میگوید: «شهید احمد کریمی خیلی با جذبه و مخلص بود. او و برادرم خیلی باهم رفیق بودند. کربلای ۴ آخرین نفراتی بودند که پس از عقب راندن نیروها به عقب برگشتند و هر دو از این وضعیت عملیات به شدت گریه میکردند. عملیات کربلای ۵ شهید حاج احمد کریمی ارباً اربا شد و شهید نیازخانی بدن مطهر شهید کریمی در کیسهای گذشت و با خط خودش روی کیسه نوشت شهید حاجاحمد کریمی. او پیکر احمد کریمی را عقب ماشین گذاشت و برگشت به سنگر تک نفره. دلش گرفت دوباره به طرف ماشین رفت تا با فرماندهاش حاج احمد کریمی وداع کند در همین هنگام گلوله دشمن به سرش اصابت کرد و او هم بدون سر به رفیق شهیدش پیوست. الان پیکر هر دو شهید در قطعه ۹ گلزار شهدای علی بن جعفر (ع) قم است.»
منبع: خبرگزاری دانشجو
کلیدواژه: حاج احمد کریمی کربلای ۵ شهید حاج
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت snn.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری دانشجو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۴۸۲۱۳۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
علاقه عجیب شهید زینالدین به یک شهید
محمود احمدلو از نیروهای لشکر ۱۷ میگوید: شهید امیرحسین ندیری فرمانده اطلاعات عملیات لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب (ع) بود و شهید زینالدین علاقه زیادی به او داشت.
یک شب امیرحسین ندیری به سنگر ما آمد و ما از سعادت دیدارش خوشحال بودیم. ساعتی بعد مهدی زینالدین فرمانده لشکر ۱۷ و محمدجواد دل آذر فرمانده عملیات لشکر ۱۷ هم رسیدند، اما هر چه کردیم داخل سنگر نیامدند. زینالدین میگفت که ما کار داریم و لازم است که برویم.
من از میزان علاقه او به شهید ندیری خبر داشتم. به آقا مهدی گفتم: «بیایید داخل سنگر در خدمت باشیم؛ آقای ندیری هم هستند.» آقای مهدی در جوابم گفت: «محمود! چرا زودتر نگفتی؟!»
به هر حال شهید زین الدین به شوق دیدار شهید ندیری به سنگر ما آمد. وقتی قرار شد شهید ندیری شب را در سنگر ما بماند تصمیم آقا مهدی به کلی عوض شد و به شهید دل آذر گفت: «شما بروید، من امشب را اینجا میمانم!»
من به شوخی به شهید زینالدین گفتم: «شما که کار داشتی و میخواستی بروی! چطور شد که ماندنی شدی؟!» پاسخ آقا مهدی را از قبل میدانستم! او به شوق دیدار شهید ندیری به سنگرمان آمد و ماندگار شد.
مرداد سال ۶۲ شهید ندیری و شهید شالی برای شناسایی به منطقه عملیاتی مهران رفته بودند که بر اثر برخورد با مین به شهادت رسیدند. شهید زینالدین بلافاصله بعد از شنیدن این خبر به معراج شهدا رفت و خیلی گریه کرد. این دوری زیاد طول نکشید و یک سال و سه ماه بعد مهدی زین الدین هم شهید شد.
منبع: فارس
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردی